به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد
به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

33

این چند روز روتعطیلات بودیم رفته بودم روستای پدری همراه علی .خیلی خوش گذشت البته اگر غم و غصه های خانوادگی رو کنار بگذارم ... با پدر و مادر چند روز خوب داشتم . بعدش خواستم زود برگردم که امروز صبح برم دنبال صادق اما اس ام اس داد که ماچابهاریم ! 


این در حالی بود که من قبل از سفر ازش خواستم اجازه بده صادق بیاد با من روستا تا پدر بزرگ مادر بزرگشو که از عید تا حالاندیده، ببینه ولی گفت که نه از درسش عقب می افته اونم توی هفته ای که دو روزش تعطیله کلا ..... بگذریم . هر وقت خواسته خودش باشه درس و مدرسه بچه مهم نیست ولی خواسته من باشه مدرسه و درس بچه مهمه و منم میشم مادری احمق و بی فکر که به فکر هوس خودمم و اصلا به درس بچه فکر نمی کنم ! اینه که امروز پنج شنبه است و من و علی تنهائیم ... خونه گرفته و غمگینه چون ...


 توی روستا هم  گرگ زده بود به گله و 20 تا از گوسفندهای روستایی ها رو  خورده بود و یا زخمی کرده بود یکی از کشته شده ها مال ما بوده که تازه یه جنین هم داشته بدبخت ! مامانم خیلی ناراحت بود علاقه خاصی به چند تا گوسفنداش داره ولی در عین حال راضی بود و می گفت صدقه سر بچه هام شده نگران نیستم . حالا ظاهرا میگه تو دلش چه خبره خدا میدونه ! 

گرگ ها رو هم محیط زیست آورده توی منطقه ول کرده و کشتنشون 800 هزار تومن جریمه داره ! این در حالیه که اگر اون گرگ ها گوسفندی رو بکشن فقط 100 هزار تومن خسارت داده میشه به دامدار بی نوا و اونم بعد از کاغذ بازی و هفت خوان رستم ! انقدر کفری شده بودم از این بی مسئولیتی محیط زیست ! خب گرگ ول میکنین مردم روستایی که همه ی زندگیشون چار تا گوسفنده چه گناهی دارن ؟ تغذیه شون رو برعهده بگیرین و مردم رو گرفتار نکنین. اصلا منطقه ما سالهای ساله که گرگ نداره.


جالبه که متاسفانه فرداش هم گاو عزیزتر از جان مادرم هم بعد از تحمل یکماه مریضی افتاد و مرد ! بازم مامانم گفت راضی ام به رضای خدا .... شما یه چیزی می شنوید نمی دونید برای یک خونواده روستایی مرگ یه گوسفند حامله و یک گاو حامله چه ضرر و زیان و بدبیاری بزرگی محسوب میشه بدتر از اون حرفای بدی که مردم ناآگاه می زنن از شومی و بد بختی برای اون خونواده ! مادرم هم که تک وتنها توی روستا وسط هجمه تبلیغاتی یه مشت زن بیسواد حسود و خوشحال از مصیبت های دامی مادرم .... بازم شکرت خدا بخاطر سلامتیشون و بخاطر آبرو و حرمتشون .... الان دارم بسختی تایپ می کنم کامی جدید خریدیم و صفحه کلیدش خوش دست نیست و من می خوام حتما آپ کنم . نظرات رو بعدا تایید می کنم . 


نظرات 3 + ارسال نظر
گلی 11 دی 1393 ساعت 02:01

چه دلگیر بود این پستت. امیدوارم با اومدن این هفته ی پسرک نور شادی به دلت بتابه.

ممنون گلی جان . همینطور شد خداروشکر

سیمین 6 دی 1393 ساعت 07:58 http://ariakhan.persianblog.ir

ترمه جان
خدا رو شکر پدر و مادرت سالمند .مطمئن باش حتما تو مرگ حیوانات خصوصا گاوشون حکمتی بوده و نگران نباش.

سلام حتما همیینطوره انشالله

هربار که میبینم گل پسرت نیومده کلی غصه میخورم. امیدوارم همیشگی بیاد پیشت...

خودمم انگار یه چیزی گم کردم بیقرار .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.