به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد
به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد



از پنجشنبه هفته پیش که رفتم دنبالش با منه . بخاطر اینکه باباش میخواست بره کربلا با همسرش . قبلش میگفت  منو حلال کن  تا برم .  بهش گفتم تا بچمو بهم برنگردونی حلالیتی در کار نیست . بری بمیری . در جوابم نوشت که آرزوم مردنه ، دعا کن بمیرم . اما در دل حلالش کرده ام و قلباً رهاش کردم بره پی کارش . ذهنم جای اضافی نداره که بعد دوسال هنوز به گذشته ام با اون فکرکنم. اینروزا به لحظه های واقعی زندگیم فکر میکنم . از صبح و ظهرم به  طور ویژه ای لذت می برم و خدا رو و زندگی رو و خودم رو دوست دارم هرچند به مذاق بعضی ها خوش نیاید .

 هفته خوب وخوشی داشتم با پسرکم و خیلی خوش گذشت . امروز روز مادر یک هدیه از پسرکم گرفتم اونم  یک نقاشی زیبا ، اگه بشه آپلودش میکنم .قبلش ازم پرسید که شما چی رو تو دنیا از همه بیشتر دوس داری ؟ کرم روشن کننده دوست دارید ؟ یا کرم دور چشم ؟ ( ببین بچه ای این دوره زمونه چیا بلدن . حالا از کجا میخوای بری بخری آخه نیم وجبی ؟! ) بهش گفتم همین که روز مادر پیش من هستی برام یه هدیه است . کمی فک کرده و میگه آها پس من میخوام بهت دو تاهدیه بدم .یکی اینکه از این به بعد همش به بابام میگم منو بذاره بیام پیش شما که این هدیه اولم باشه  و یه چیز دیگه هم میخرم ... خلاصه موندیم این پسرک ما قراره چی بخره مستقلاً وبه ما هدیه بده ...

پریروزا میگه که یکی از بچه های کلاسم  به هرکدوممون یک دونه ده هزار تومنی هدیه عید داده . از تعجب مونده بودم چی بگم . از کجا ؟خب برای چی ؟ ظاهراً‌همینجوری هوس کرده به دوستاش که کم هم نیستن یعنی 38 تا همکلاسی نفری ده هزار تومن نو وتانخورده هدیه بده اول صبح . روز بعد باباش فهمیده که بله این پسر نیم وجبی رفته از تو کشو این پولها رو ورداشته فکر کرده باباش لازم نداره . بعد معلمشون با هزار مکافات ده هزار تومنی ها رو از بچه ها جمع کرده یک سری ها خرجش کردن و بعضی ها هم هنوز م که هنوزه قراره از پسش بدن . بهش میگم ازش نپرسیدین اینا رو از کجا آوردی ؟ میگه چرا پرسیدیم ولی گفت بعداً میگم . مرده بودم از خنده که اون دوست تپل وبامزه اش چه دست ودلبازی ای داشته و طفلک باباش چه حرصی خورده ازحیف ومیل شدن اونهمه پولهاش. امان از این بچه های کلاس اولی .

دیروز رفتم برای معلمش یکی دومتر پارچه خوشکل خریدم وکادو کردم وفرستادم همراش . بعد امروزکه بردمش توی صف  ، بیشتر بچه ها با جعبه های کادو ایستاده بودن  که منظره جالبی بود بامعلمش احوالپرسی کردم و تبریک گفتم  روز خوبی بود . کلی اس ام اس تبریک دریافت کردم از کسانی که فکرشو نمیکردم و کلی انرژی مثبت دریافت کردم . الانم  محمد صادق اومده پیشم تو اداره و داره مشقاشو مینویسه . هوا یک کم ابریه که من عاشق این هوام .

اینم نقاشیش که تو مدرسه کشیده و معلمش امضا کرده

خواهرم این حدیث رو از حضرت پیامبر ص برام اس ام اس کرد که خیلی خوشم اومد :

لا أکرم النساء إلا کریم , وما أهانهن إلا لئیم .

روزتون مبارک




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.