به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد
به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد



ایام نزدیک بهار،فصل بدنیا اومدن بره ها و بزغاله های خوشکل روستاست که یه روزای خاصی باید آغل اونا رو از مادراشون جدا کنن یعنی در واقع از شیر بگیرنشون . یه جور رسم دامداریه دیگه، از قدیم بوده


 یه شب یکی از بره های از مادر جدا شده تا صب بع بع کرد جوری که با وجود فاصله زیاد آغل از خونه صداش تا صب نذاشت هیچکدوم بخوابیم . سر سفره صبحونه درحالیکه داشتیم با مادر شوخی میکردیم که ای بابا این سمفونی مادر و بچه که شما باعثش شدی دیشب نذاشت خواب به چشممون بیاد واین حرفا .


 یهو داداشم ( پسر یکی یکدانه مادر ) با خنده گفت ؛ مادر خانم دیدی چی کار کردی ؟ مادر با تعجب و نگران گفت؛ چیکار کردم مگه ؟ داداش گفت  ببین ، یک معادله ساده است .تو در تمام طول زندگی ات با سنگدلی تمام این بره های بیچاره رو از مادرهاشون جدا کردی وگرفتی تاصبح راحت خوابیدی و اونا تاصبح ناله کردن و بع بع کردن حالا این دخترت رو ببین ( اشاره به من ) ایناها ، الان اینم بچشو جدا کردن ازش شبا تا صب ناله میکنه ، به عاقبت ظلمهای تو به بره ها و بزغاله ها ... مادر طفلک باور کرد و رفت تو لک ... کلی خندیدیم به این قیاسش، گفتم : دستت درد نکنه داداش حالا ما شدیم گوسفند و بچمون بزغاله ها ؟... چی بگم



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.