به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد
به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد


قراره صبح جمعه با مامور برم دم خونه اش . دلشوره دارم . منتظرم جمعه بیاد. البته فکر میکنم در توانم نیست از این کارها بکنم . شاید یکجورایی جسارت و شاید هم یک مقدار گستاخی لازم داشته باشه . حس میکنم  دارم کار خیلی بدی میکنم .منتظرم یک اتفاق بیافته که من نرم دم در خونه اش و میدونم چقدر این کار برای روح و روانم بار منفی داره. یکنفر به من گفت که وقتی اون یکماه بعد طلاق که هنوز بنا به شرع و قانون تا سه ماه بهش مربوط بودی ٬ تو رو به کلانتری کشوند فقط برای اینکه دم خونه اش گریه کرده بودی برای سه ماه ندیدن بچه ات ٬ و الان هم با خودخواهی کاری کرد که  برای گرفتن حق مسلمت بری دنبال وکیل و چنین هزینه بیهوده ای رو به سیستم زندگیت تحمیل کنی ٬ باید جسارت این کارو داشته باشی . خیلی درست بود ولی من در توانم نیست از این کارها بکنم .یک جورایی شاید از اینکه یاد خودم بیافتم که جلوی رئیس پاسگاه چقدر تحقیر شدم و اندازه یک دستمال چرک واندازه یک تیکه گل ته کفش له شدم می ترسم ...نمیدونم هر چی هست برام کلی حس منفی داره . اینکه با یک مامور و با نامه دادگاه برم دم خونه اش ٬ منو هراسون میکنه .... اونم فقط برای یک حق ساده ... ملاقات مادر و فرزند ... طبیعی ترین حق دنیا ...  حس میکنم از شکسته تر شدن حرمتهای شکسته شده قلبم کدر خواهد شد . بعد ممکنه روح و روانم داغون شه و نتونم تا هشت شب که بچه پیشم باشه لذت ببرم . من بهش کاری نداشتم وخدا میدونه فقط اون بود که چقدر برای حق طبیعی ما دو تا سنگ اندازی کرد . منو مجبور کرد برم دادگاه و وکیل بگیرم . آخه کی باورش میشه ما سر هیچ چیز مادی ای دعوامون نشد جز این قضیه که بنظر من اونقدر بدیهی می اومد اما تبدیل شد به یک مشکل لاینحل و غیر قابل هضم برای اون ....یک بار با خودش نگفت که این دیدار نه تنها حق اون زن ٬ که حق طفل معصومم هست و من اگر ادعای پدری و ادعای مسلمونیم میشه باید به زور هم که شده این دیدار رو میسر کنم نه اینکه ....... خدایا چه دنیای عجیبیه ! 



دلم تنگ شده برای خنده های معصومانه اش . برای بغل کردنش . برای بوئیدنش . برای محکم فشردنش . برای بوسیدنش .امشب دوباره از اون شبهاست که هیچ چیز تسکینم نمیده . هیچ کس نمیفهمه مگر کسی که درد منو داشته باشه .میخوام تموم دنیارو بدم که فقط لحظه ای در آغوشش بگیرم و ببوسمش .


عزیز مامان ... کجایی ؟ الان داری باکی بازی میکنی ؟ بیاد مامانت هم هستی ؟ همه هستی من تویی . میخندی یاگریه میکنی ؟ خوشحالی یا ناراحت ؟ سیری یا گرسنه ای ؟ چی تنت کردن ؟چرا تو رو از من گرفتن نازنین مادر ؟ مگه من مامانت نبودم ؟ مگه دروغ بود ؟ نه بخدا راست بود . شیش سال مامانیت بودم . فقط من و نه هیچکس دیگه .به خنده هات خندیدم .به گریه هات گریه کردم . به همین راحتی نادیده شد . چطور میگن برای این کارهات مزدی بگیر و پاره تنت رو فراموش کن ؟ کسی هست که بیشتر از من دوستت داشته باشه ؟ کسی هست که حاضر باشه برای خندیدنت دنیا رو زیر و رو کنه ؟


طرز فکر دردناکش که بی شک مشت نمونه خرواره اینجوری بود که مثلاً یه روز بعد طلاق که هرروز برام ادای عاشقان دلخسته رو درمی آورد،  می گفت : ببین من زن گرفتم خوشبخت نشدم . از من میشنوی توهم شوهر نکن. چون شک ندارم کسی جز من نمیتونه تو را تحمل کنه .

شوخی شوخی میگم : حالا بذار منم شوهر کنم ببینم چجوریه ؟ شاید برعکس تو من خوشبخت شدم آخه اگه شوهری همفکر خودم گیرم بیاد منو مث یه الهه خواهد پرستید .

اگرم پیدا نکردم که غصه نداره دوباره طلاق می گیرم و تو هم که  از عشق من سر از پا نمی شناسی ، زودی زنتو طلاق بده دوباره ما دو تا کفتر عاشق بهم برسیم . موافقی ؟

چشماش گرد میشه و فوری با عصبانیت میگه : چی ی ی ی ی ؟ من پس خورده یک الدنگی رو بگیرم دوباره زنم شه  ؟





امروز نصف دستمزد وکیل رو پرداخت کردم و اونم همونجور که قول داده بود دو روزه برام حکم موقت دیدار گرفته . درحالیکه طبق گفته منشی شعبه اگه خودم اقدام میکردم دوماه طول میکشید (!) قراره بچه از هشت صبح جمعه تا هشت شبش با من باشه . فردا صبح میرم حکم رو ازش بگیرم وببرم دم خونه اون آقا که بچه رو تحویل بگیرم . خوشحالم که یه حکم قانونی بدستم میرسه و اون توافق مسخره لغو میشه.البته نمیدونم برخورد وعکس العمل اون آقا چه خواهد بود؟ فعلن که مدعیست در مسافرتم .


دیروز عصر رفتم یک وکیل گرفتم . چون دیگه مطمئن بودم که حاضر نیستم پامو دور و بر دادگاه بذارم .خیلی آروم شدم و خوشبختانه وکیل هم خانم بسیار خوش برخوردی بود بر عکس اون دوتا خانم وکیلی که حدود یکسال پیش منو ناامید کردن وگفتن تا بخواهی این یک سال حضانت باقیمانده بچه رو تا ۷ سالگی بگیری پروسه دادگاه طول می کشه و بلافاصله بچه ۷ ساله میشه و باید پسش بدی . درحالیکه اگر اونموقع اقدام میکردم شاید دیگه بچه رو نمیگرفت . شاید اونوقت بچه رو زنش قبول نمیکرد .بهرحال حکمتی بودکه نشد.


قراره برام در عرض دو روز دستور موقت بگیره . نمیدونم تا چه حد میشه به وکیل اعتماد کرد وآیا واقعا میشه دو روزه ؟ کلی برگه رو هم بدون خوندن امضاء کردم . الان استرسم گرفته که چی بوده . امروز دوباره باهاش قرار دارم . وقتی سند طلاق رو دستش گرفته بود و میخوند٬ باتعجب گفت : چرا همه چیز رو بخشیدی؟ چرا اون موقع با یک وکیل مشورت نکردی ؟ جوابی نداشتم .گذشته ها گذشته .

ولی الان احساس می کنم روحم آزاد شده و شخصیتم تازه بعد از ده سال رکود و توقف داره جون میگیره . روز به روز خوشحالی و شادی بیشتری احساس می کنم برعکس شوهر سابق که با از دست دادن من خسارت بزرگی به خودش زد ٬ من احساس خوشبختی میکنم .خدایا شکرت .