به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد
به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد


دلم میخواهد توی این روزهای وحشتناک بحرانی ام بروم روستا ... ۵۰۰ کیلومتر راه کمی نیست و منهم قول داده ام دوباره این مسیر پانصد کیلومتری رو به تنهایی نرم ... هرچند به خودم اعتمادی ندارم .و عنقریب هست که بزنم به دل جاده ... اونهم باماشین بدون مدارکم ...

 شاید تنها چیزی که مرااز پرکشیدن به آنجا نگهدارد، فکر کردن به این باشد که وقتی وارد روستا شوم اولین چیزی که باید آمادش باشم سلام وعلیک با همسایه ها و چوپان و حمامی و.... این جور آدمهاست که آنتن ده محسوب میشوند و سریعاً سوژه داغ تو سطح ده پخش میشه که دختر فلانی آمده ... کدوم دختر ... هفت تا دختر داره که  ... همون که طلاق گرفته .... بچشو ول کرده ... شوهر به آن خوبی ... زندگی وماشین و خانه را ول کرده جداشده ...


 بعدش همه بدو بدو به بهانه های واهی در خانه را می زنند و از مادرم چیز ای الکی می پرسن و یا به بهانه گم شدن مرغشان ... می آن لونه مرغها رو میگردن و زیر چشمی نگاهی به این دختر سرکش  طلاق گرفته بابام میندازن ...و وقتی به مقصود رسیدند جلسات عریض وطویل تحلیلی تشکیل میدهند که این که نه چاق شده نه لاغر ... اینا رو دعایی کردن ... چطور دلش آمده بچشو ول کنه ؟؟؟وااااااااااااااای از فکرش دیووانه میشم. و تصمیم میگیرم همان بهتر که اینجا توی شهر غریب توی این خونه قوطی کبریتم بپوسم و هیچ جا نروم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.