به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد
به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

وقتی که بچه بودم نمیدونستم دنیا اینقدر تلخی و نامردمی و ناکامی هم داره .وقتی که با گوسفندها میرفتم به دشت و صحرا و یا وقتی که سرجاده منتظر پدر می ایستادم تا از شهر بیاید و برایم یک چیز جالب شهری بیاورد .

هرگزنمیدانستم روزگاری این جاده و این انتظار واین آفتاب همه وهمه بامن غریبه خواهند شد . نمیدانستم که روزگاری مجبور خواهم بود برای رفع استرس و اضطرابم قرص بخورم و یا از مردم فرار کنم و به کنج اتاقی بخزم و با کتابی تنهایی ام را سرکنم  .

دلم تنگ شده است .ای کاش میشد به روستای پدری ام برگردم .ایکاش میشد برمیگشتم و همانجا زندگی میکردم .ای کاش این شب و روزهای تکراری و یکنواخت رهایم میکردند .

هان ای شب شوم وحشت انگیز

تا چند زنی به جانم آتش؟

 یا چشم مرا زجای برکن .

یا شعله ز روی خود فروکش .

یا باز گذار تابمیرم .

کز دیدن روزگار سیرم .



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.