به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

3


امروز صبح برام اس ام اس بدون سلامی فرستاد که ؛ بیا دنبال بچه تا ببینم بچه چطور خواهد بود آنجا .... ( اینم از انشای خشک و رسمی اش ! ) 

شوکه شدم . یعنی میخواد بذاره که بچه بیاد با من زندگی کنه ؟! نزدیک بود از هیجان جیغ بزنم . براش نوشتم ؛ یعنی چی ؟ یعنی منظورت اینه که بچه برای همیشه پیش من باشه ؟ مسئولیتش با من ؟ ( داشتم تو ذهنم جملات پست جدید رو راجع به اومدن همیشگی بچه در عین ناباوری ردیف میکردم و تو ابرا در حال پرواز بودم . )


جواب نداد ... دوساعت بعد نوشت ؛ فردا بیا دنبالش یک هفته پیشت باشه . همین ! 

مدتی هم هست که همش بچه رو می فرسته اینجا ! متعجبم ! چه اتفاقی افتاده ؟ شاید زنش بچه تو راهی داره ؟ شایدم بخاطر اصرار های بیش از حد بچه برای اومدن خونه من !  همینش برام کافیه . همین که می دونه بچه اینجا رو دوست داره و ظاهراً فکرش در گیره اینه که بذاره یا نه ؟ فک کنم هنوز غرورش اجازه نمیده . اما مطمئنم به همین زودیاست . من مططططمئنم زود زود این اتفاق می افته . اصلا نشد نداره .


محمد صادقم به همسرم میگه بابایی ! اونم بسیار لوسش میکنه و تحویلش میگیره .جوری که وقتی بابایی نباشه میگه بدون بابایی که اصلا هیچی مزه نمیده ! بابایی کجاست ؟ بابایی کی میاد ؟ خداروشکر همسرم بسیار باحوصله و صبور و مهربانه نسبت به پسرم . البته مهم ترین و مهم ترین  نکته مورد توجه برام همین بود که حس پدرانه نسبت به بچم داشته باشه و الحمد لله می بینم که توجهش به بچم خیلی بیشتر از توجه و صبر و حوصله منه . 


راستی در مورد همسرم که براتون جالب شد مدت زیادی هست که می شناسمش و هدفم شناخت بیشتر بود و اینجوری نبود که یهویی پیش بیاد . می دونید که من زیاد جزئیات زندگی رو نمی نویسم چون قبلا از جزئیات نویسی زندگیم ضربه خوردم . اما اگر دوستی توی خصوصی سوالی داشت و دلش خواست بپرسه حتما جواب میدم .

دیروز و پریروز که عید غدیر بود برای اولین بار من میزبان عیددیدنی همکاران همسرم بودم چون منم رسماً جزو خانواده سادات شده ام .( بخاطر همسرم !) 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.