به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

سالهایی که مادر توصیه میکرد چادر بپوشم رو از یاد نمیبرم . اون زمانها چادر مشکی چیز خیلی گرانی بود که فقط ادمهای پولدار میتونستند بخرند . البته توی کوچه پسکوچه های روستا غیر از دخترای جوون کسی چادر نمیپوشید .

زنان وپیرزنان با همان لباس محلی رفت وآمد میکردند . یادم  هست روزی که مادر به بابا سفارش خرید پارچه چادری ام رو داده بود . و بابا آن پارچه قهوه ای گلدار رو از راه آورد و داد به مادر تا برایم بدوزه .چادری که هنوز تکه پاره هایش رو به یادگار نگه داشته ام . چقدر ساده و نرم ولطیف بود . چه روزهایی رو از کلاس اول راهنمایی بااون چادر رفتم مدرسه ... چه ساده بودم .چه معصوم بودم .