امروز رفتم مدرسه دنبال پسرم . الان با منه و خوب وخوشحالیم . اول از همه منو با یه خبر بقول خودش داغغافلگیر کرد که ؛ مامان دندونم لق شده .... الهی قربونش بشم دندون نیش کوچولوش لق شده بود و تکون می خورد . در حال افتادن .اولین دندون شیری اش ... فکر میکنم اولینی که جوونه زد توی فک پایینش . الان اولین افتادنی شده . یادش بخیر وقتی دندون در آورد ...
بعدشم که رفته بودیم بازار برای تعمیر یه انگشتر نقره ... بچم اونقدر توی طلافروشی ها هیجان زده شده بود میگفت مامان من بزرگ بشم اینو برات میخرم . اونو میخرم . از این خوشت میاد؟ این مال مامانم باشه ... و من کلی ذوقمرگ میشدم ... وسط آدما میرفتیم و میگفتیم و میخندیدم . خیلی خوش گذشت بعدالظهر خوبی بود . سه تا کتاب هم خریدم . از کاترین پاندر ... از شدت ذوق زدگی اومدم زود اینجا بنویسم که یادم نره .روز عالی ای داشتم