به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد


دارم فیلم های قبلنی متعلق به سه چهار سال پیشم رو که با گوشی های مختلفم گرفته بودم رو نگاه میکنم . توی خونه زندگی قبلی ٬خونه خواهرام ، یا خونه بابا توی روستا.

بیشتر از چهره و کارا و حرفای بچه های خواهرام . فیلم میگرفتم . ( چه کنم که تو خانواده فقط منم که عادت به ثبت لحظه ها دارم ، همه خواهرها از من عکس و فیلم بچشون رو میخواهند ).......... امادریغ از نازنین خودم .

 

بعضی جاها اون گوشه ها پسرک خودم میاد از جلوی فیلم رد میشه ، حریصانه و چهارچشمی نگاش میکنم و یا صداش که از دور میاد میخنده یا داره شعرمیخونه . بمیرم برات مامانی

 

اما من بی خیال نه از بچم فیلم گرفتم ونه دوربین رو روش زوم کردم . از دست خودم لجم میگیره .... لعنت به من . اونقد دوربین رو روی تف تف کردن نوزاد خواهرم زوم کرده ام که حالم از دست خودم بهم میخوره .

 

آخه احمق اگه بجای قیافه بی احساس نی نی خواهرت از بچه خوشکل خودت که اونور تره فیلم گرفته بودی الان چه فیلم های ناب و چه آرشیو باارزشی از بچگی بچت داشتی که میتونستی ببینیش و لذت ببری ...

 

دستم بشکنه با اون فیلم گرفتنم . با عصبانیت فیلمو قطع میکنم و تصمیم میگیرم هیچوقت به خواهرام نگم که از بچشون چه فیلم های خوبی دارم. اصلاً از قیافه بچه های خواهرام متنفر میشم . میخوام تو فیلمم هیچ بچه ای نباشه وقی بچه من نیست .

 

اونروزا فکر میکردم که یه روز بیاد برای یک لحظه دیدن فیلم چند ثانیه ای از بچم اینهمه آرشیو فیلم خانوادگی رو زیر و رو کنم و بعدش از نبود پسرکم توش حرصم بگیره و به خودم فحش و لعنت بفرستم ؟ دنیا بازیهای عجیبی داره ها.

 

برای همین الانا هر وقت بچه میاد پیشم اونقدر ازش فیلم میگیرم که بقیه وقتی نگاه میکنن میگن بابا یه کم از اطراف هم میگرفتی ! افراط وتفریط ! دست خودم نیست

 

یه جا داره شعر میخونه راجع به زلزله و همزمان کله کوچولوشو تکون تکون میده و میلرزونه . انقدر خوردنی و بامزه بود که میخواستم از تو فیلم درش بیارم قورتش بدم .

 

ولی حیف که بلافاصله بعد از شعر خوندنش این مادر بیفکر سریعاً‌ دوربین رو میبره رو صورت ماست و بی تفاوت بچه خواهرکه داره غااغااااااااان و غوووووووووون میکنه.

 

یه جا داره نقاشیشو رنگ آمیزی میکنه و انگار سرما خورده، سرفه های خشک میکنه .... موهاش بلند شده و ریخته تو چشماش الهی فداش بشم... ( یادتونه گفتم مردک نمیبردش آرایشگاه و به چه التماس و بدبختی راضیش میکردم، ظاهراً‌یکی از همون وقتا بوده )

 

آخ چیزی که هزار بارم گفتم و چقد داره منو میسوزونه ، لباسهاش رو تو ی فیلم های مختلف میبینم وهرکدوم یادم میافته که بچم چقد لباس داشت ... لباسهای مهمونی و حتی لباسهای خونه ایش همه مرتب و نو و تمیز و بدون اشکال ( بین خواهرام و خانواده شوهر تمیزی و لباسهای مرتب پسرم معروف بود و البته مایه حسودی ) ...

 

اما الان ، کی باروش میشه که همه اون لباسها انگارآب شده رفته تو زمین وهیچوقت تنش نیست و نمیپوشونه بهش ( درصورتی که سایز بچه نه تنها تغییر نکرده ، بلکه آب رفته) ........ انگار گم وگور شده اونهمه لباسهای مستونی و تابستونی شیک و گرونقیمت بچم ...

 

برعکس زنه رفته همه لباسهای بایگانی شده که براش کوتاه و تنگ شده و گذاشته بودمش توی کارتن و بسته بندی کرده بودم یادگاری بمونه برای آیندش رو درآورده و هر بار ( توی این یکسال و نیمه ) یکی تنش میکنه می فرسته پیش من بلااستثنا .

خدایا به کی بگم این حرفا رو ... باید مادر باشی تا بفهمی چقدر سر ووضع بچه مهمه . کسی باور میکنه زنی باشه با اینهمه دنائت ؟ لعنت به من اگه دوباره برم سراغ این فیلم های خانوادگی !

 

***

هفته پیش بعد از کلی شک و تردید و دل دل کردن بالاخره دلو زدم به دریا و بهش اس ام اس زدم که بچه از کتک زدن و فحش و بی حرمتی های زنت شکایت داره و هربار یه چیزی میگه ...به چه حقی دست روی بچم بلند میکنه ؟ به چه حقی به بچم فحش میده و اعتماد بنفس بچه رو میاره پایین ؟ راجع به آینده شخصیت بچه مدیونی ...

 

ومنتظر شدم تا در جوابم مثل اون اوایل بگه ؛ زنم کلفتی بچمو باید بکنه .... غلط کرده .. یا لااقل ، صادق دروغ گفته که زدتش یا فحش داده ... اما در کمال ناباوری جواب داد ؛

 

بله خانم عمرو عاص ! نامادری دلسوز ! ( به من ) اگر کارهایی که محمد صادق میکنه (کی ؟ محمد صادق مظلوم و مودب و سربزیر من ؟ ) با تو میکرد زیر مشت ولگد سیاهش میکردی !

دنیا رو سرم خراب شد انگار . اینم از پدر ...! نه تنها انکار نکرد بلکه تایید هم کرد ....

وای بر بچم . وای بردل من .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.