دارم رحمانیت و رحیمیت خدارو به چشم میبینم . خدایا متشکرم . متشکرم . متشکرم . کی گفته دلی که با گناه سیاه وکثیف شد ، دیگه هیچوقت پاک نمیشه ( یکیش خودم ) که الان در کمال تعجب و شادی اعتقادم برگشته و دارم میگم ؛ چرا میشه ! اونم با ترک گناه .... از هر نوعش ...
بقول بزرگی ؛ ( گناه رنجی اجتناب ناپذیر به دنبال داره و بذر رنج رو در خود میپروره ، هیچ گناهی نیست که به رنج منتهی نشه ... ) چقدر این جمله روی من تاثیر گذاشت خدا میدونه ...
احساس میکنم در آغوش خدا هستم ... ینی سالهاست که در آغوش خدام ولی انقدر مشغول ونگ ونگ و غر زدن و گریه کردن بودم که به جای گرم ونرمم توجهی نداشتم . خدای عزیزم ازت متشکرم . تو از مادر به من مهربونتری و من دوستت دارم .
روز به روز احساس تازه ای دارم از زنگار گرفته شدن . از تازگی ، از درخشش . اگر یک حسن جدایی ام ( اون تحول به این بزرگی ) همین باشه که در دلم احساس سبکی و نزدیکی به حقیقت میکنم برام بس بود . خدایا متشکرم . بخاطر همه چیز .
****
هفته دومی هست که پسر گلم رو در کنار خودم دارم و میتونم تا دوسه روز دیگه از صمیم قلب بهش محبت کنم و عشقم رو نثار وجودش کنم . وقتی بهش میگم که دوستت دارم، برقی رو تو چشمهای درشت و معصومش میبینم که پر از محبته . اینروزا تونستم براش مادری کنم . کیف و کاپشنش رو که تیره و کثیف شده شستم و بردمش حمام .
کارهایی که بیشتر وقتها بخاطر وقت کمی که بامنه ، نمیتونم انجام بدم . براش غذا و خوراکی هایی که دوست داره بپزم و بذارم طبقه پایین یخچال تا دستش برسه . بذارم کارهای مورد علاقشو انجام بده ... باهاش نقاشی و رنگ آمیزی کنم . کتاب بخونیم ....
آه که زندگی چه لحظه های ناب و سرشاز از لذتی دارد اما حیف فقط وقتی که از دستش میدیم ، چشمهامون میبیندش و قلبمون حسش میکنه .