چندروز پیش توی یک جاده بی انتها مسافر بودم . سکوت و آفتاب داغ و بیابان و جاده خلوت . فکر میکردم ما آدمها برای چی بدنیا اومدیم؟ این بازی تکراری زندگی و مرگ چه معنی میده ... خدا از جون ما آدما چی میخواسته که آفریده شده ایم . هدف چیه ؟ قرار بوده بدنیا بیاییم تا بدویم برای شکم وشهو*ت ؟ توی دنیا باشیم برای اینکه تا از دستمون بربیاد همدیگه رو آزار بدیم و خود خواهی کنیم و مال اندوزی کنیم و نفرت وسیاهی و منفی بافی و خیانت وتباهی ....وبعد بمیریم وبریم زیر خاک و بپوسیم و غذای مار و مورها بشیم ؟ چقدر سطحی واحمقانه است اگر اینطور باشه ؟ ما برای چی بدنیا اومده ایم ؟ برای اینکه رشد کنیم وبفهمیم خدا چرا وقتی ما آدما رو آفرید به خودش آفرین واحسنت گفت؟ ... برای انکه اونقدر متعالی بشیم که مثل خودش بشیم یعنی صفات خودش رو که درروح ما دمیده متجلی کنیم . صفت رحمان .رحیم . غفور. ستارو..و...اونوقت جهان چی میشه ...
برای اینکه بفهمیم ما آدمها فقط جسم نیستیم . ما آدما بیشتر روح هستیم ٬یعنی روح وذهن انسانها اصل واساس کار آفرینش بوده و مهمتره . روح و ذهن انسانی اونقدر شگفت انگیز و قدرتمند هست که میتونه فراتر از هر نیرو و سیاهی و ضعف و ناتوانی و ذلتی عمل کنه و آدمی رو به اون تکامل بشری برسونه . جایی که آدمها بزرگ میشن . دیگه آدمهای کوچک وجود ندارن .آدمایی که همه چیز رو در این ظواهر و مسائل سطحی میبینن . در همین تولد تا مرگ . در لباس و زیبایی و ملک و ماشین ... چیزهای دیگه ای هم هست . دنیاهای دیگه ای هم بغیر از این زندگی عادی که چشم سر میبینه وجود داره .حقیقت عالم . باطن امور. نظم خاصی که بر اتفاقات زندگیمون حاکمه . حتی پلک زدن ما حساب کتاب داره .هیچ چیز در حقیقت دنیا گم نمیشه فقط زمان میبره . باور ما آدمها زندگی ما رو شکل میده . گذران عمر ما بدست خود ماست باید فکر و ذهنمونو مهار کنیم تا خوشبختی رو بچشم ببینیم .
***
فکرهای بی سروته منو ببخشید واسه این نوشتم که یادم نره اینروزا به چی فکر میکنم . یکهفته است که پسرم پیش منه چون باباش رفته مسافرت . من حالم خیلی خوبه و احساس میکنم روز به روز بهترمیشم . برکت و ثروت و سعادت در زندگیم جاریه و من خداروشاکرم .مشکل اداری من هم حل شد به لطف خدا و دیگه مجبور نیستم برم لب مرزخوشبختانه .
***
اون مرد هم بخاطر هزینه درمانی بچه برای سومین بار درخواست تجدید نظر داده درحالی که قاضی شورای حل اختلاف حق رو به من داد . برای ۵۰۰ هزار تومن پولی که وظیفشه پدر بچه پرداخت کنه . فقط برای اینکه منو اذیت کنه کشش میده . اون پول برای من در برابر سلامتی ودرد نکشیدن پاره تنم ٬هیچه . فقط برای اینکه بهش بفهمونم همونجور که ا*سلام عزیزش گفته حضانت بچه با باباست٬ درمورد نفقه درمانی بچه هم گفته که فقط و فقط بر عهده ایشونه و اینکه بهم متلک نندازه که عجب مادری هستی حاضر نیستی برای بچه ات پول بدی . قضیه اینه که دستورات ا*سلام رو فقط هرجا به نفعشه قبول داره وگرنه من اونقدر که برای بچم خرج میکنم برای خودم نمیکنم و اون از یک قلمشم خبر نداره. تازه قراره از من شکایت کنه برای اینکه طاقت اشک و گریه و شب نخوابی بچمو از شدت درد نداشتم و بدون اجازه اون بچه رو برای ترمیم دندونهاش بردم دکتر .