به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

منم و خستگی و غم و غروب ... صفحه سفیدی که منتظره توش چیزی بنویسم و ذهنی که هر دم فکری ازش در گذره .

هروقت به یاد چشمهای غمگینت موقع خداحافظی  میافتم دلم میخواد سربه کوه وبیابون بذارم . هروقت به یاد اون لحظه دیدن جثه کوچیک و ریزه میزه ات و اشک های پر و پیمونت می افتم که توی شلوغی حیاط مدرسه از چشمهات میریخت چون دو دقیقه دیر رسیده بودم دنبالت عزیز مامان . بخدا اون ترافیک لعنتی که توی خیابونهای منتهی به مدرسه درس شده بود باعث شد من قبل از تعطیل شدن مدرسه نرسم .دلم میخواس ماشین رو وسط اون ادما بندازم و بال بزنم به سمتت و بغلت کنم و بیارمت تا تو نترسی .


مامان جان .هیچ کس تو دنیا منو نمیخواد جز تو .تو با من بمون . منو فراموش نکن که جز تو کسی رو ندارم مامانی .فقط تویی که بی توقع مامانتو میخوای وقتی هم که اومدی و من با دل غمگین و پر از تشویش آوردمت تو اتاقم تو اداره یهو دیدم شیش تا اس ام اس داده که فلان فلان شده بچه رو چرا بردی؟ دزدیدیش ؟ من رانندمو فرستادم دم مدرسه دنبال بچه . اونقدر بهم فحش داده بود تو پیامهاش که دیگه کلن بهم ریختم و فکر و ذهنم بهم ریخت .اون ازاشک های تو و اون هم از اینکه زودتر خبر نداده بود که از مسافرت برگشته و باید تو رو بهش می سپردم . هر چی فحش به ذهنش رسیده بود به مادر وپدرم و خودم نوشته بود . عزیزک مامان . معصوم مامان چرا تورو از من گرفتن؟ چرا تورو از من غریبه کردن ؟ چرا خدا ؟هنوز کتابهایی که دیشب برات خوندمشون اینجا افتاده . لباس های خونه ات ٬ اسباب بازیهات ٬ دفتر نقاشیت .

تا دنیا دنیا باشه میگم چرا تورو از من گرفتن ؟چرا؟ بخدا اون زن لایق بزرگ کردنت نیس . کسی که روز اول مدرسه میره با دل پر از شوهرش پیش غریبه ها شکایت میکنه نمیتونه عاشق محبت باشه و بی دریغ به تو محبت کنه .کسی که میاد اول صبحی ولت میکنه  دم مدرسه تا خودت بری تو کلاس و محیط غریبه ... براش مهم نیس لحظه لحظه با توبودن . با تونشستن سر نیمکت مدرسه . وقتی یادم میاد اون لحظه ای که جلوی همکلاسیهات محکم منو تو بغلت فشرده بودی  و بوسم میکردی جوری که راه نفسم بند اومده بود  دیوونه میشم . عشق مامان لاغر شدی . غمگینی .از هر حرفی که میخوای بزنی میترسی و معذرت خواهی میکنی . به کی بگم ؟ به کجا پناه ببرم ؟ به کی شکایت کنم مامانی ؟ کی حرف منو باور میکنه ؟ کی میفهمه من چی میگم ؟ کاش آبرویی داشتم تا از خدا تقاضای مرگ می کردم . مامان جان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.