به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد


امروز وقت دادگاه حکم قطعی بود

 نگران و پر استرس بودم . الان برگشتم .ساعت دوازده و ربعه . حوصله ویرایش کردن و خوب نوشتن ندارم .هر دری وری که به زبونم بیاد  مینویسم . از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست . از دیو و دد ملولم وانسانم آرزوست .

تف بر من روزی  که مادر شدم . لعنت بر اون  احمقی که بچه دار شد و اسمشو گذاشتن مادر .اونی که هنوز خودش بچه نادانی بود و گفتند عروس شو و بعد گفتند بچه دار شو ...بعد یک طفل معصوم وبیگناه و بیار به این دنیا ... بی هیچ  فکر و آینده نگری

طفلی که بعدا بشه وسیله شکنجه کردنت . وکیلم زودتر زنگ زد وگفت بیا دادگاه . گفتم چرا ؟  پاشدم  به سرعت نور رفتم دادگستری .نیم ساعت به وقت دادگاه مونده بود . وکیل آمد وگفت من صبح اونجا توی دفتر شعبه  نشسته بودم که دیدم  آخو*نده اومد با یکی از کارمندای دادگستری و با قاضی صحبت کردن و بنابر سفارش و پارتی بازی قاضی تحویلشون گرفت و حکم رو قول داد برای ساعت 8 صبح پنج شنبه زد تا بعدالظهر ... و بعد هم خوشحال و خندون رفتن . من نگفتم که وکیل شمام . صبر کردم تا ساعت دادرسی برسه  . بهر حال من باهاش رفتم داخل اتاق قاضی . آخو*نده  یکساعت قبل چنان مظلومانه بهم اس ام اس داده بود  که من نمیام دادگاه . منم جوابشو ندادم . فکر کردم باز خودشو خواسته سوراخ موش قایم کنه که کسی نفهمه یک مدعی اس*لام چطور به خلق خدا ظلم میکنه و حق الناس رو زیر پا له میکنه .

بعدا فهمیدم که نه آقا خیلی زرنگتر از این حرفاست  و کلی سفارش و پارتی بازی و دم این قاضی واون قاضی رو ببین راه انداخته بوده ... خدا یا تا چه حد پستی و دنائت ؟ تا چه حد کینه و دشمنی ؟ برای چی ؟ برای چقدر ؟ مال دنیا ؟ منفعت ؟ نه بخدا فقط یک روز کم و زیاد دیدن یک مادر و بچه . فقط  برای سرد کردن و بریدن یک رشته عاطفی . خدایا تو میبینی ؟ باور میکنی ؟ چقدر ؟ تا کجا ؟

رفتم داخل اتاق قاضی همون قاضی ای که اون دفعه با بدترین و گزنده ترین وتحقیر کننده ترین لحن ممکن که بشه تصور کرد منو از اتاقش انداخته بود بیرون .چون اشک ریخته بودم بخاطر اینکه دادگاه رو نیامده بود و باعث شد جلسه بیافته  4 ماه بعد . قاضی با غرور و دنائت و فاتحانه شروع کرد به چرت وپرت گفتن که من به شما لطف کردم و بخاطر گل روی وکیل شما میذارم هشت صبح پنجشنبه تا هشت شب جمعه پیش ما باشه .  

جوری حرف میزد انگارکه من بصورت پیش فرض خائن و مقصر و تقصیر کارم و بدترین و مشمئز کننده ترین موجود روی کره زمینم و اون ماموره تا حال منو بگیره و منو زیر پا له کنه .گفت وکیل شما بامن صحبت کرده که شما ازدواج نکردید ، منم  زمان دیدار رو اضافه کردم (خب فرضاً‌ من ازدواج کنم ؟ اصلا نباید ازدواج کنم ؟ اگه بمیرم منو کفن کنن ، ولی فقط  مادری نباشم که طلاق گرفته و بعد بخواد ازدواج کنه،  اوضاعم بهتره اونوقت)‌.. بعد من پرسیدم که اگر بخواد از این شهرانتقالی بگیره و بره و بچمو ببره  تا من نبینمش چکا رباید بکنم . با چنان صورت عصبانی ووحشتناکی رو کرد به من وگفت :‌خب ببره . اختیار بچشو داره . تو هم پرواز هواپیما بگیر برو بچتو ببین وبرگرد . من دهنم قفل شده بود نمیتونستم هیچی بگم . یه من ومنی کردم و اون  بازگفت : بچه مال اونه ... زل زد تو چشمام و دوباره وسه باره تکرار کرد بله بچه مال اونه .شما باید بری و ببینیش . من حق شمارو نفی نمیکنم . حق دیدار داری اما باید پرواز بگیری و بری بچتو ببینی .

میخواستم چیزی در جواب این قاضی انسان نما بگم که وکیلم منو کشوند بیرون وگفت بیا بریم . دیگه من حرفی نزدم  و اومدم بیرون .وکیل یک کم  حرف زدو گفت  این کارو نمیکنه  و  نگران نباشید .اما تازه امروز فهمیدم وقتی مردک بلند شده رفته و اونهمه پارتی جور کرده برای اینکه مخ قاضی رو بزنه وقول  یک نیمروز وقت ملاقات از قاضی برگشته ، حتما برای اینکه منو از بچم دور کنه انتقالی می گیره و از این شهرمیره .

خدایا از صمیم قلب ازت میخوام کاری کن که دوباره در طول مدت عمرم چشمم به این انسان نما نیافته . خدای دیگه نمیخوام ببینمش . فقط میخوام چهره  جلاد مانند و فتنه جوشو  فراموش کنم .چه چهره مادی و آکنده از انرژی سیاه و منفی ای داشت  فقط موندم چقدر وحشی بود . چقدر بی تربیت و ظالم بود و از انسانیت و دست مظلوم گرفتن بوئی نبرده بود .


چقدر ذهنش پر بود از افکار منفی راجع به زنی که طلاق گرفته . خدایا اگر این بحث حق الناس رو که از همین آخو* ها شنیدم و باورش کرده ام راست  نباشه چی ؟ اینجوری آدمها به هم ظلم میکنند؟ .بچه مال اونه ؟. بچه مال اونه ؟ بچه مــــــــــــــــــــــــــــــــــال اونه ؟ خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااااااااااایا اگر تو اس* لام رو فرستادی بگو بچه مال و امواله که مادری رو بتونن به همین راحتی از حق دیدن بچش محرو م کنن ؟ بچه مال پدره ؟ مادر لعنتی پس چکاره است ؟ دستگاهه ؟ رباته ؟ مگه من ۹ ماه حملش نکردم ؟ دوسال شیرش ندادم . شیش سال مادری نکردم . از نجسی  هاش ابایی داشتم ؟ شب تا صبح بیدار بودنش . نازشو کشیدنش . یعنی من کلفت بودم ؟ پرستار بچه بودم ؟ من غریبه بودم ؟ اون بچه مــــــــــــــــــــــــــــــــــال من نبود ؟ به حرف بیا خدا . من که اینهمه به تو دل خوش کرده بودم .

خدایا چقدر ساده بود منکه همه چی رو بهش بخشیدم . چقدر ساده بودم که گول حرفاشو خوردم  که نمیتونم مهریه رو ازش بگیرم و بچه رو پیش خودم نگهدارم . خدایا چقدر کوتاه اومدم . چقدر بی کس بودم . چقدر نادان بودم . هرروز دنائت و پستی این مرد بیشتر بر من آشکار میشه .

پسرکم وقتی بزرگ شدی بدون که این پدرت بود که مارو از هم جدا کرد . بر اساس اون توافق مسخره . اون منو فریب داد .گفت بعد از سه ماه برمیگردیم و دوباره باهم زندگی میکنیم . توافق دیدار بچه رو بر همین اساس مسخره تنظیم کردیم و من اینهمه کوتاه اومدم . بخداوندی خدا قسم من باور نداشتم این مرد اینهمه پست و نامرد و ظالم باشه . به نفس نفس  تو پسرکم قسم میخورم حتی وقتی طلاق گرفتیم باور نداشتم که آدم بدی باشه . باور نمیکردم که یک روز بخواد خودشو به آب وآتیش بزنه و کاری کنه که منو وتورو از هم دور ودورتر کنه . دنبال این باشه که منو وتوروو باهم غریبه تر کنه . چرا من وتو از هم دور باشیم ؟ مگر چقدر امید به زنده ماندن من هست ؟ چقدرما آدمها میخوایم زندگی کنیم . مگر تو پسرکم چند بار میخوای بچگی کنی و از مهر مادری استفاده ببری ؟ مگر تو همیشه بچه میمونی ؟ مگه تو قرار نیست بزرگ بشی و این اشک های مادرت رو پاک کنی ؟ کی قراره بزرگ شی و جلوی اون نامرد بایستی؟  نذار به تو باور کنن که من تنهات گذاشتم . اونها نمیذارن .اون وپدر ومادرش.  آخه چرا ؟ بیگناه ..فقط چون دلشون نمیخواد .فقط چون میخواستن تا آخرعمربرده زیر ودست وپاشون باشم چون میدیدن که ازشون بالاترم و نمیتونن هضمم کنن تصمیم گرفتن بزنن توسرم و تحقیرم کنن و لذت ببرن و ارضا بشن اما من نذاشتم و طلاق گرفتم . برای همین از  تو استفاده میکنن برای خرد کردنم .برای له کردنم .


هنوزم باورم نمیشه . چرا ؟ مگر من چیکار کردم ؟ چیکارکردم ؟ من لعنتی چرا  بچه دار شدم ؟ ای کاش توافق نمیکردم . ای کاش اون وکیل لعنتی قبلی بهم نمیگفت اگر دنبال گرفتن حضانت این یکساله باقیمونده تا هفت سالگی باشم به جائی نمیرسم و زودتراز پروسه دادگاه بچه هفت سالگی اش تموم میشه . خدایا حکمت تو در چیه ؟ من دیگه بریدم . تا کی این وضع ادامه داره ؟ تاکی باید تحمل کنم ؟ روزگارم سخته . بی طاقتم . خسته شدم . کی میفهمه که خسته شدم . ک یمیفهمه که من آزارم به کسی نرسیده . چرا اینهمه آزار میبینم ؟ چرا خلق خدا به من نیش میزنن . من که به کسی آزاری نرسوندم . حقی نخوردم . از حقم هم گذشتم اما چرا ؟ شاید کفاره گناهامه . اما مگر اون گناه نمیکنه .



زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

 شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

 آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

 زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول

 آن های و هوی و ٫ نعره مستانم آرزوست

 گویا ترم ز بلبل ٫ اما ز رشک عام

 مهرست بر دهانم و ٫ افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

 کز دیو و دد ملولم و ٫ انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود ٫ جسته ایم ما

 گفت آن که یافت می نشود ٫ آنم آرزوست

 پنهان ز دیده ها و ٫ همه دیده ها از اوست

 آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.