قرار بود اول صبح ببرمش خونه باباش برای همین اصرار داشتم که زود بخوابه تا همزمان با سر کار رفتن من بیدار بشه ... هرچند با اون وجود ساعت دو خوابید بالاخره .مجبور شدم کنارش بخوابم تا بقول خودش کوسه هایی که با بستن چشماش میان تو فکرش بذارن بخوابه ... شب قدر بود .شب بیست وسوم ... میگه : مامان اگه تو و آقاجون باهم دوست بودین چه حالی میداد تاصب بیدار میموندم لازم نبود زود بیدار شم....(همونطور که جسم کوچولوش محکم تو بغلم بود ٬اشک توی چشمام حلقه زده بود )میگم ما که هنوزم دوستیم .گفت : پس چرا از هم جدائین ... گفتم آخه بابا با اون خانمه ازدواج کرده ... چنان آهی کشید و بعد از یه ذره فکر گفت خب نمیشه دو تا خانم با یه آقا و یک بچه باهم توی یک خونه بزرگ زندگی کنیم ؟ من دلم میخواد تو و بابا با هم تو یه خونه باشید ... شب قدر فقط از خدا خواستم که هرجور خودش صلاح میدونه به دل معصوم و بیگناه این طفل معصوم اوضاع زندگیم رو سروسامان بده .
دلم میخواد میمردم وقتی فکر میکنم که چه حق کوچیکی رو از بچه به این مظلومی دریغ کردیم ... وقتی طلاق گرفتیم به حق این بچه فکر نمیکردیم فقط به خودمون فکر می کردیم ... به حق کوچیکش که میخواد مامان و باباش در کنار هم باشن ...کاش باباش هم باور می کرد که بچه هردوی مارو میخواد در کنار هم .نمیدونم چرا به هیچ صراطی مستقیم نیست .میخواد ثابت کنه که بچه نبود مادرش اصلا براش تاثیری نداره .خدایا کی میخواد بفهمه ؟ هردوی مارو دوست داره ولی دلش نمیخواد وقتی داره از محبت مادر لذت میبره بابا نباشه یا برعکس ... خدایا مارو ببخش ... ما بزرگترها ناخواسته چه ظلم بزرگی کرده ایم ...
دیروز اس ام اس هایی به من می داد که توهین هاش واقعاً داغونم کرد. خدایا به تو پناه میبرم از حرف اون مرد ٬ خونواده بی انصافش و مردم بی حیا و بیکار. امروز بعد از بردن بچه باز شروع کرد به فحش وتوهین که بچه من رو چکار میکنی و پاتو از تو زندگی من وبچم بکش بیرون و از این حرفا ... خدا خدا چطور طاقت بیارم .مگه اون بچه من نیست؟ چرا قانونهایی دادی که زن وحق مادریش اینقدر مظلوم و آسیب پذیر باشه .
خودمم نمیدونم با زندگیم باچیکار کنم .دست ودلم نمیره که شروع به زندگی کنم ... میخوام برم توی لاک خودم و در تنهایی بمیرم . شاید اونجوری بابای بچه ام یک نفس راحت بکشه و حق حیات رو در انحصار خودش بدونه . شاید من باید میمردم تا اون و خانوادش و مردم روستا می گفتن زن و مادر خوبی بود .... بله برای یک زن ومادر بعد طلاق مرگ تنها راه حفظ آبرو است .
خدایا فقط تو رو دارم . هرجور که خودت صلاح میدونی وخیر و مصلحت من و بخصوص طفل معصومم در اونه پیش پای من بذار ... خدایا اگه میدونی این آدم به درد من نمیخوره لطفاً خودت کاری کن که قبل از اینکه خیلی دیر بشه به دنبال خیر و صلاحش بره و من دوباره شکست نخورم .افوض امری الی الله .ان الله بصیر بالعباد