به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد



باوجودی که اصلا به اونا فکر نمیکنم اما امروز ظهر خواب اون و زنش و پسرکم رو دیدم ... خواب عجیبی بود زنش توی یک لباس زرد رنگ وشیک توی حمام (!) ایستاده بود. بغلش کردم با وجودی که داشت از دستم در می رفت یا شایدم از من میترسید فکر می کرد میخوام بکشمش... بغلش کردم وبا گریه بهش میگفتم هیچکس دلش نمیواد زندگی اش بهم بریزه و همونطور محکم تو بغلم می فشردمش ...

بعد اومدم طبقه پایین ... خودش رو دیدم که ایستاده و با غرور به من نگاه میکنه ... بچم روی یک تخت خوابیده بود ... من وسط زندگیشون چیکار میکردم خدامیدونه....اما بلافاصله از خواب پریدم و دیدم که اس ام اس داده که ساعت پنج ونیم بیا دنبال بچه ...

الان دارم حاضر میشم که برم دنبالش ... از دیشب خیلی دلم گرفته بود ... چند وقتیه خواب راحت و آروم ندارم ... من که ملکه خواب بودم برای خودم ... الان هر ده دقیقه از خواب میپرم و مستقیم به ساعت نگاه میکنم ...

اتفاقاً حالمم خوبه وقدرت تحملم واقعا بالارفته اما یک جور دلسردی و غم اومده تو دلم ... شاید بشه گفت ناامید ...شاید از شروع های دوباره می ترسم از تنهایی هم .. از بی حرمتی میترسم ... از بی کس بودن می ترسم. از فراموش شدن میترسم ... داشتم فکر میکردم خواهرام شش ماهه به من زنگ نزدن ... از این همه تحمل و تنهایی به دوش کشیدن غم هام خسته شدم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.