امروز صبح توی اتاقم نشسته بودم ومشغول کارهای اداری که یک اس ام اس بسیار عجیب وغریب از اون برام اومد ...از تعجب دوتاشاخ گنده وسط سرم سبز شدن ومن مدتی گیج و منگ بودم و نمیدونستم داره منو دست میندازه یا واقعیته ؟ یه چیزی نوشته تو این مضامین که بیا بچه رو ببر بزرگش کن و سالی یکبار اجازه بده بیام ببینمش و خوب وخرابش به مصلحت خودت من اصلا کاریت ندارم .....
نمیدونم چی بگم ؟ بهش میگم چیه خواب دیدی ؟ تو که تادیروز حاضر نبودی لنگه کفش پاره بچه را بدهی دست من چه برسه به اینکه پاره تنت را بدهی به کسی مثل من که لولو خورخوره است؟ میگه خواب ندیدم .... هیچ اتفاقی هم نیافتاده ....
بعدش من ساعتی توی شوک بودم و نمیدونستم چی بگم که باز اس داد که چیه ؟ حاضر نیستی ؟ گفتم باشه ... که بلافاصله گفت باید تضمین محضری بدهی تو وشوهر آینده ات که با بچه من خوب رفتار کنید .... وشروع کرد به دری وری گفتن که نتیجه اش رو نفهمیدم حقیقتاً . بعدش هم دیگه اس دادن رو قطع کرد....
بگذریم که نفسم بند اومده بود از خوشحالی و ذوق و اینکه از صبح مثل سیر وسرکه میجوشم که این چرا این حرفو گفت و هدفش چی بود ؟ نکنه میخواست اینجوری کاری کنه که از پس فردا دادگاه رفتن منصرف بشم وبه خیال وعده سرخرمن حضانت دائمی دادگاه رو بی خیال بشم ...؟
هنوز توی فکرم ...همینقدر که به فکرش رسیده این قضیه و اونقدرجدی بوده که قابل طرح باشه و به من بگه برام کافیه .اونم کسی که تا آخرین پیامی که بهم داد حاضر نبود حتی بیشتر از یکروز اجازه بده که من بچه روملاقات کنم چه برسه به اینکه کلاْ بدش به من .
اما چنان به انرژی های مثبت طبیعت و تلقینهای ضمیر ناخودآگاه ایمان آوردم که باورنکردنیه ... احساس میکنم سرشار از رهایی و موفقیت هستم و لحظه به لحظه به آرزوهام نزدیکتر میشم .