این روزا در حال آماده شدن برای دوشنبه آینده هستم ... اول صبح جلسه دادگاه تعیین وقت ملاقات بچه دارم . من نمیدونستم که میتونم برای اینکه نمیذاره بچه رو ببینم برم دادسرا وشکایت کنم تا درعرض یک هفته به شکایتم رسیدگی بشه .
برای همیندر کمال بی خبری بعد ازاینکه رفتم در خونه اش گریه وزاری راه انداختم و اونم رفت کلانتری شکایت کرد و احضاریه فرستاد دم در اداره ام به جرم توهین به فلان چیز و بیسار چیز و جلوی یک رئیس پاسگاه شکم گنده بی فرهنگ تر از خودش ، با خاک ته کفشش برابرم کرد ، رفتم دادگاه و دادخواست تعیین وقت ملاقات دادم که نه ماه طول کشید به من وقت دادرسی دادن .همه اش از روی سادگی و بی کسی .
کاش زودترمی فهمیدم واینقدر خون جگر نمی خوردم واینقدر حرف های زورش رو تحمل و اعصاب ضعیفم رو متلاشی نمیکردم ... بگذریم ... دیگه نمیخوام به گذشته وچیزهای بد فکر کنم ...
فقط میخوام مثبت اندیش باشم برای روز دوشنبه یک دفاعیه خوب رو تمرین کنم تا به قاضی بگم زمان بیشتری برای ملاقات بچه یعنی بیشتر از یک روز در اختیارم بگذاره ...
انرژی های مثبت طبیعت فقط وقتی به سمت من می آن که من با تمام وجود وضمیر ناخودآگاه احساسشان کنم و مطمئن باشم که به خواسته ام میرسم . حالا چه جوریش مهم نیست ... یه جوری ....بزودی من به همه خواسته هام میرسم ...
من خوشحال وخوشبختم و طلاقم و جدایی از پاره تنم با اون همه زجر و اندوهش به مصلحت من بوده و خدا برای من چیزهای بهتری در نظر گرفته که مشتاقانه به پیشوازش میرم ...
برای همیشه مادر پسرک نازنین هستم و بزودی اون فرشته رو برای همیشه در کنارخودم خواهم داشت ... کیه که بگه نمیشه ؟!
-----------------------
شاید بعضی ها بگن چقد بچه بچه میکنی ؟ ببینید آدم میتونه بعد طلاق یک مرد رو بعنوان شوهر فراموش کنه و بذاره پشت سر ولی بچه رو نه ... شاید شما که این حرفو می زنید مادر نیستید ... یا شایدم من با شناختی که ازخود دارم میدونم حالا حالاها آدمی که بچمو پشت سر بذارم نیستم .
در ضمن من درمورد طلاق فریب خوردم و اعتماد بی جا و سادگی کردم و به راحتی در مورد بچه سکوت کردم .پس متهمم نکنید که اگر اینقد بچه بچه میکنی چرا جداشدی ؟
دلخوشی من، سهم من از دنیا، لذت من از زندگی سهم عمده ایش توی عشق به نازنین ترین پسر هفت ساله دنیاست که من مادرشم ...اون آزادی و پیروزی و موفقیتی که بهاش فراموش کردن اونی باشه که به محبت من نیاز داره هرگز نخواهم خواست .