فکر میکنم ... فکر میکنم... فکرمیکنم... چطور تونست ؟ باوجودی که مطمئن بود من برگشتنی هستم ... نرفته ام برای همیشه ... چطور باخودش کنار اومد ؟ میدونست زود پشیمون میشم ... اما درعرض چند روز راه برگشت رو بست و به چشم برهم زدنی طومار زندگی رو در هم پیچید و زیر همه قول وقرارهاش زد و منکر همه جور وعده و حمایتی شد ... پاره تنم رو از من جدا کرد و به راه خودش رفت .