به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد
به رنگ سادگی

به رنگ سادگی

عشق الهی همه چیز را هماهنگ می کند و سرو سامان می بخشد



هیچوقت ریاضی ام خوب نبوده .داشتم به این فکرمیکردم که چرا یکبار هم حق را به خودم ندادم و نگفتم تقصیر آن معلم کلاس دوم دبستانم بود که حامله بود وکلاسها ی ریاضی مان  فقط فحش و بد و بیراه بود که نثارمان میکرد .

و تمام روز سرش روی میز بود ومیخوابید و ما کودکان معصوم دهاتی ٬حق نداشتیم نفس بکشیم تا خانم اذیت نشود .چه ظلمی میکرد به ما

تا کلاس چهارم همان خانم عصبانی و بداخلاق و بدجنس معلم ما بود . اونقدربداخلاق بود که جرآت نداشتیم سوال بپرسیم . درس ریاضی من افتضاح شد از همان سالها .......

ومن همیشه توسری خوردم بارها از معلم دوم راهنمایی ام تو کله ای خوردم .آخ چه دردی داشت تحقیرهایش .

 از معلم فیزیک اول دبیرستانم شلاق خوردم . با ترکه نازک درخت گز ! چه دردی داشت . شبش مادرم داشت باز برای خانواده عمو  نان میپخت و ما تا نیمه شب پای تنور آتش ایستاده بودیم . صبح از معلم فیزیک شلاق خوردم .

هرچی بدبختی داشتم بخاطر همین ریاضی بود که هیچوقت دوستش نداشتم٬ هیچوقت نمره ریاضی ام از سیزده بالاتر نشد .اون سیزده رو هم ایام دانشگاه از دو واحد ریاضی ام گرفتم که به لطف دوستان نمره ام شد سیزده .

اما الان مثل اینکه این ریاضی دست بردار نیست و من توی محل کارم هم چنان گرفتارش شده ام که هرروز استرسی و اضطرابی از ندانستنش میکشم

و بیشتر کارهایی که انجام میدهم ارقام میلیاردی  ومیلیونی است که هیچ قرابتی باهاش ندارم و دلم میخواهد از محل کارم فرار کنم .کسی منو درک میکنه آیا ؟

دیروز رئیسم زنگ زد و بدون سلام وعلیک باعجله یک رقم میلیونی رو ازم خواست ومنم بعد ازکلی من من کردن نتونستم این عدد لعنتی رو بخونم و بهش بگم و اونهم کلی تیکه و حرف مفت بارم کرد .خداااااامن چقدربدبختم .

امروز اومد تواتاقم و بی مقدمه بالحن مسخره وزننده ای گفت خانم فلان میخوای برات کلاس ریاضی بذارم ؟بی درنگ اشک درچشمهایم جمع شد از درد شلاق زبانش ٬...

و ایکاش که لال میشدم وهیچی نمیگفتم ولی حیف که این روزها اصلاْ نمیتوانم سکوت کنم تا کسی به من زور بگوید . گفتم اگر صلاح میدونید خوشحال میشم .

اونم که آتش غضبش شعله کشید . معلوم بود انتظار این حاضر جوابی رو از کارمند بی زبونش نداشته فریادی رعد آسا کشید که من تکلیف شما رو روشن میکنم .این چه طرز حرف زدن بامافوقته ؟؟

و من بازگفتم :به اندازه کافی در دوران تحصیل از ریاضی ندانستنم تحقیر شده ام .لطفا ادامه ندهید و بجاش من رو به یک واحد غیر اقتصادی پرت کنید تا هم شما راحت شوید وهم من .

و او داد و بیداد کنان از اتاقم رفت .

خدایا از دست این آدم سطحی نگر و احمق که نام رئیس برخود گذاشته نجاتم بده ....باز دلم گرفته 




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.